متن تنهایی شب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی شب
تو میدانی
که هنوز در همین نزدیکی ها
پشت پنجره ی قدیمیِ ستاره ها
سکوتِ تو را
با قلمِ نیلیِ باد
روی عکسِ شب مینویسم...
شاید فردا
در غبار این خیابانها
که ماه گُم شد
و پالتوی تنهایی اش را
گردنِ فصلها انداخت،
آوازِ قاصدکی را بشنوم
که از هزارویکمین...
گاهی نمیشود که نمیشود
زندگی در پیچ و خم خود، گم میشود
آسمان تاریک است و باران میبارد
دل ما به یادِ تو، غمگین میشود
شوقی در دلِ پنهان دارم هنوز
اما گاهی عشق، دور میشود
خطی از یاد تو را مینویسم
در دل شب، غم به خواب میشود
یار...
هر شب در اتاقم خاطراتت را دار میزنم..
مرغ جانم
آتشی خورده به جان و جگر من که نگو
ترسم از دوزخ عقبی شده کم در نظرم
بس که بی تابم از این بی کسی و دلواپسی
روز و شب میکده ام ، در تب و تاب سفرم
کنج میخانه دگر غصه ندارد دل من
ساقی و باقی...
بیدارم
چون
امشب
زورِ
غم
بیشتره (:
در دل شب، سایهها پرنور میسازد مرا
سوز سرد سینهام مستور میسازد مرا
چون نسیمی بر فراز باغ خاموش و خموش
نغمهی باد سحر مسحور میسازد مرا
چشم دریا، موجها در سینهام میافکند
اشک نیلوفر در آب معمور میسازد مرا
در خزان، برگ زردی در غروب افتادهام
باد پاییزی مرا...
کاش جای ماه بودم
انگشت نمای هر شب تو
هر شب مرا خیال تو...
آید به مهمانی من...
در هنگامه ی هر غروب
صحنه ی غم انگیز
کابوس تکراری نداشتنت
به استقبال چشم هایم می آید
تا که در تاریکی مطلق
بر لب پرتگاه شب بنشینم و
سقوط آرزوهایم را
نظاره کنم
چگونه فراموش کنم شبهای بی تو را...
وقتی که آغوشم بهانه میکند آغوشت را...