متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
یک لحظه تو بودی
و دلم غرقِ چشمانِ تو شد
در عمقِ نگاهت،
دریایی از عشق موج میزد
رفتی،
اما خیالت ماند
مثل عطری که در باد پیچید
و هر نفس،
دوباره تو را زنده کرد
در سکوتِ شب،
نامِ تو زمزمهی قلب منست
و سایهات،
بر دیوارِ جانم میرقصد...
تو هستی که دلـم دریای عشق است
پر از سـاز و پــر از آوای عشق است
به رقـــص آورده ای جــان و قـلم را
کنـارم باش این، غوغای عشق است
دعا گر میکنی، دل را ز مهرش پاک کن ای دوست
که با دلبرده، بیدلبر، دعا بیفایده باشد
به جای آنکه از دل مهر او بیرون کنی هر شب
بگو: «یارا، بمان با من، اگر تقدیر راضیست»
👈گویند: دزد انسان بدى است.
اما نمیگویند که
دزدى فقط محدود به اشیا نیست
دزدى فقط جیب برى نیست
دزدى فقط کش رفتن شکلات از
قفسه هاى فروشگاه جان لوییس نیست
من میگویم اگر لبخند را از انسانى
دریغ کنی دزد محسوب میشوى
اگر شادى کودکى را از او بگیرى...
وی زلف تو چون چشمهی جوشان
ای چشم تو چون ماه درخشان
لبخند تو خورشید سحرگاه
آغوش تو آرامش جانان
هر لحظه دلم سوی تو پر زد
چون مرغ گرفتار به طوفان
بینام تو این سینه چه خالیست
بیعطر تو این خانه چه ویران
ای کاش بمانی به کنارم
چون...
و من
شیفته ی سکوت خیال انگیز انتهای شب پاییزم!
همان معمای آرام و تاریک که با آمدنش همه چیز را در آغوش سکوت میپیچد!
وآنگاه که در دل سکوت،
هزاران حرف ناگفته به زبان دلها میآید!
درین لحظات آرام،
وقتی هیچ صدایی جز وزش نسیم نمیآید،
لحظهای که جهان...
عشق آمد و زبان دلم ، غرق ناله شد
با چشمهای مِی زده ات هم پیاله شد
پایان قصه را نرسیدن خراب کرد
وقتی کتاب عاشقی ام چهل ساله شد
حتی هنوز یاد تو را شعر می کنم
با رفتنت جوانی من استحاله شد
مهمان لحظه های من و غافل...
امان از شب، امان از حرفهای ناگفته
امان از عشقی که در سینهام لانه دارد و زبانش در بندِ سکوت است
شب که میآید، شعلهها درونم فوران میکند
قلبم صاحبِ بدن میشود و عقل از کار میافتد
هراسِ یک اعترافِ خاموش بر جانم سایه میاندازد:
نترسم که بگویم و نشنوی،...
به رضـوانم چو دردوزخ،به دوزخ همچو در رضوان
بـه غـــــــم، در بــنـــــــدِ آزادم و آزادانــــه در زندان
به کیشِ صــوفیان کافر، به کافر مَسلَکان هم کیش
به میخانه،چو مستان مست ودور از دین و از ایمان
بـه پایِ دل بـه زنـجـیـرم، به زنـجـیـری نـه پـا بسته
به جان دلداده ی...
آرامش یعنی
گره خوردن دستامون به هم
آرامش یعنی
تماشای لبخندت
آرامش یعنی
صدات،چشمات،بغلت
دلبر اصلا آرامش یعنی
وجودت یعنی داشتنت برای همیشه
سلام چشم قشنگِ من
روزت بخیر دلیلِ زندگیم
خواستم بهت بگم
اون خنده های شیرینت روز منو میسازه
آخه من دلم میخواد
تو همیشه حال دلت کوک باشه
همیشه بخندی سرحال باشی
میدونی وقتی تو میخندی
من بیشتر از تو شاد میشم،
بیشتر از تو حالم خوب میشه
آخه من...
شاید دوریمان را تقدیر دانستند،
اما هیچکس نمیداند فردا صبح بهاری
در کنار سبزهزارها
چه کسی منتظرت خواهد بود.
در میانِ همهمهی دوستانش قدم میزد.
تفاوتِ شلوغیِ آنها با دیگران این بود که بهجای باهم سخن گفتن، با خودشان حرف میزدند.
مردی با پیکری لاغر و قامتی بلند، سیگار برگی در دستش بود و با خود میگفت:
• «چرا گذاشتی بره؟ مگه چی برات کم گذاشته بود؟»
یا دختری...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه کوتاه، گاهی از یک لبخند ساده،
و گاهی از خاطرهای که در دلِ تاریخ و سرگذشت ما جا مانده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال نیستند،
بعضیشان آنقدر واقعیاند که با حضور یک “او” معنا میگیرند،
و جهان اطراف ما...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، گاهی از یک لبخند،
و گاهی از خاطرهای که در دلِ تاریخِ ما جا مانده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال نیستند،
بعضیشان آنقدر واقعیاند که با یک “او” معنا میگیرند.
شاید آن رؤیا، تکرارِ لحظهای باشد که هنوز در...
یک نظر چشم تو دیوانه کند عالم را.
لـیـــلای تــــو ام بــرگِ گـلِ نــاز منم من
سرمـــستِ غـــزل، کولــیِ طنّاز منم من
آلاله ی ســـرخی که زده طــعنه به عالم
عـیســی صــفتــانه پیِ اعـــجاز منم من
آهــنگِ زمـــانه بـه دلــم بس شده دلگیر
با این همه رقـصنده به هـر ساز منم من
اوهـام و خــیالات اگر هم که...
عشق یعنی...
در حضورش غرق در چشمان مستش میشوی.
مے زنـב زنگ בلم
مے گریزـב او سپس
من بـہ ـבنبالش روان
تنـב פּ تیز פּ یک نـ؋ـس
تا بـہ چنگش آورم
اـ؋ـتـב او בر این قـ؋ـس
او شوـבمحبوب בل
من براے او نـ؋ـس
حال ما בوتا نکو
ما ؋ـقط בلـבارو بس
با تو،
روزگار کودکیام را به یاد میآورم!
دقیقن همان ایامی، که بیمار میشدم و
همهی خانوادهام میخوابیدند
غیر از مادرم که شب تا صبح بر بالینم مینشست!
آه! خدا مادرم را از من ستاند و
ولی تو را به من بخشید...
از این روست که میگویند:
خدا گر به...
قلب من به همخوانی سمفونی پاهای تو
به رقص ریتم گرفت
به تق تق پاشنه های بلندت
که والس میرقصی و زیبای
تانگو میرقصی و هنرمفتخر میکنی
باله میرقصی بی بال های فرشته گونت
و پرواز را خاطره میکنی
در عصر بی منحنی بال ها
سر میخوری روی جاذبه بیمقدار...
بـבهـڪارم بـہ آغوشܩ.
یـہ בونـہ جــان مثــل تـــو...