متن های عاشقانه، غمگین، خاص، بیو، شعر و جملات زیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
برهوت بود زمین سراچه دلم
نگاهم به نگاهت افتاد
چگونه بذری بود
ازچشمانت به چشمانم افتاد
وچگونه رشدی کرد
درزمین لا یزرع دلم
زنگار دلم ریخت ز جان گفتنت ای یار
هر بار بگو "جاااان" که کنم جان به فدایت
در جنوبِ کشورم بلوا به پاست
رودخانه، رفته وُ، ردّش به جاست
آبها خشکیدهاند از چشمهسار
مردماند از دستِ بیآبی، نزار
و اما خدا دلهای پاک را مینشاند کنار خودش، چون این دلها، محلی برای پذیرش مهر و رحمت بیکران او هستند. دلهایی که از نفرت و کینه دورند، و همواره در جستوجوی راه نجات و عشقاند. خدا به این دلهای پاک نگاه میکند و آنها را محبوبترین بندگان خویش میداند....
تو ای قرار هر شبم که مستم از،سبوی تو
دلم نشسته باز هم خمار گفتگوی تو!
پرانده خواب از سرم، دوباره شور عاشقی
نمیخورم به جان تو. قسم ولی به موی تو_
تمام دفترم شده غزل غزل نشانی ات
وچشم واژه ها همه، اسیر جستجوی تو
دراین سکوت شهر شب،...
نذر کردم که چون آیی،
باغِ جهانِ را پُر کنم
از نرگسهایِ دل فریب ..!
متن در مورد عکس:
گاهی یک عکس، در سکوتی نشسته پشت پرچین زمان بیش از هزار کلمه، حرف برای گفتن دارد، وقتی قطرهای از احساس را همراه با واژه ها مهمان می کنی گام به گام با ّ تو هم آوا می شود ، در این لحظه تمنای دل، گل...
عشقم
در آن جنگل سبز،
دست در دست هم،
میان نور و سایه میرقصیم.
هر گام، قصهی نو میگوید؛
هر لبخند، مهری تازه میآفریند.
در آن لحظهی بیکران،
دنیا را فراموش کردهایم
و فقط عشق جاری است...
(دیــوار کـــج)
وقتی که انتقـــاد نـدارد اثـــر به گــوش
بیهوده در زمانه به اصلاح کس مکوش
دیــوار کـــج نهــــاد بــه بـــالا نمـیرسـد
شمعی بُوَد که با نفسی میشود خموش
#فاصله بی فاصله
منظورم از عشق...
نه آن حس زودگذریست که با یک نگاه میآید و با یک بیتوجهی میرود،
نه آن شورِ خام و هیجانِ بیریشهای که در آغاز هر رابطهای قد میکشد و در نخستین بادِ جدایی میشکند...
منظورم از عشق،
آن آرامشیست که در صدای توست، حتی...
گاه
در ساقهی شکستهی بال و پر نگاه یک قفس
فوجی از پرواز موج میزند...
می نویسم هر روز
با طلوع و غروبِ خورشید
عاشقانه هایی را
که لبریزِ عشق توست
لبریزِ دوست داشتنت
ولبریزِ دلتنگی هایی
که از دوریت پر کرده اند تمامِ مرا
چجوری؟
با درد به جا مانده از ایام صبوری
من ماندم بی طاقتی و قصه دوری
گفتی که به پایان رسد ایام جدائی
آوارگی و گوشه ویرانه چه جوری؟!
شبی ماندهام بیصدا، بینفس
دلم خسته از رفتنت، بیقفس
نه دستی، نه آغوش، نه شانهای
فقط یاد تو مانده در هر نفس
شوق دیدار تو...
تا این زمان خسته و پژمرده ولی زنده نگه ام داشته.
این روزها
جای نبودنت تیر می کشد
و بغض کهنه ای گلویم را می فشارد
بیا در این وانفسای زندگی
کمی از دوستت دارم هایت را
برای من کنار بگذار
که من برای شنیدن واژه های احساس
محتاج لب های توام
همه ما یک روز
یک جایی، با یک اتفاق
تمام وجودمان را از دست داده ایم
بی آنکه قلب هایمان از تپش بایستد.
چه آمد بر سرِ عشق
علفِ هرز ، پیچکی
پیچیده در دلِ عشاق شد.
.
خوشبو و پر از طراوتی ، چون یاسی
جز مهر و محبت و وفا نشناسی
اینگونه تو را شناختم مادر جان
با قلب شکسته هم پر از احساسی
هیچکس نمیپرسه پشت اون صورتِ بیحرف، چندتا "عیبی نداره" قایم شده
هیچکس نمیفهمه سکوتش، خودش یه دنیا فریاده
پسر بودن یعنی بلد باشی بغضاتو توی جیب شلوارت قایم کنی و خندههای قلابی بندازی رو لبت
یعنی هیچی نگی، اما همه فکر کنن قویترین آدمِ قصهای
پسر بودن یعنی ستون باشی...