100 متن کوتاه روزگار ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره روزگار
100 متن کوتاه روزگار ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن روزگار برای اینستاگرام و بیو واتساپ
این روز ها تازه فهمیدم که روزگار قمار باز ماهری ست و من نباید بدون تجربه این بازی را با او به راه می انداختم.....محدثه بخشی

حوصلع! سر! 😶
عشق! پر! 💔
چشم! تر! 😢
مخ! رد! 🤯
سر! درد! 🤕
مغز! هنگ 🥴
دل! تنگ! 🥺
خستع نباشی سر نوشت... 😊

آنقدَر بالا پریدم تا زمین یک نقطه شد
دیدم از بالا که دنیایم همین یک نقطه شد
ای که از پرواز مرغان هوایی دم زدی
سهم من از زندگانی را ببین، یک نقطه شد
بهزادغدیری

کلمات
لباس مشکی پوشیده اند
گویند
مشکی رنگ عشق است
گویم
از مشکی بالاتر
رنگی نیست
روزگار مشکی ما را
کدام دست
با قلم مو
مشکی کرده است

تنها دو نفر به ما می اموزند :روزگار و اموزگار
اولی به قیمت عمرمان
دومی به قیمت عمرش
روز معلم گرامی باد

می شود با همه وجود سالها
گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
ما تلاش کردیم اما روزگار نذاشت
إِنَّ اَلزَّمَانَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْبَابِ(علی علیه السلام)
همانا روزگار جدا کننده عشاق است

همیشه آرزویم، تکیه بر محکم ترینهای روزگار بود،
افسوس! که نمیدانستم محکم ترینهای روزگار هم،
آهن است و سرد...!

هنگامی که دست روزگار سنگین
و شب
بی آواز است
زمان عشق ورزیدن و اعتماد است
و چه سبک است دست روزگار
و چه پر آواز است شب
هنگامی که آدمی عشق می ورزد
و به همگان اعتماد دارد

انسان دو نوع معلم دارد:
آموزگار و روزگار
هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی،
دومی با تلخی به تو می آموزد.
- ژاوتگ تزو

میان موج خبرهای تلخ وحشتناک
که میزند به روان های پاک تیغ هلاک !
به خویش میگویم
خوشا به حال کسی
که در هیاهوی این روزگار کور و کر است

مواظب خوبیهات باش
روزگار دلسوز کسی نیست
از احساس تو چنان تصویری میسازد
که هیچ چراغی
خانه دلت را روشن نمیکند...

چقدر در حالاحالاهای نبودنت
امروزگار من
پر از فرداهایی ست
که هنوز نرسیده اند
و من همیشه
بوسه های تو را کال می چینم....
جلال پراذران

ای دل غمگین نباش
عادت این مردم تا بوده همین بوده
دور آتشی که می سوزی می رقصند

از روزگار آموختم که باید صبر کرد
از صبر آموختم که باید صبر کرد
صبر...

می دانی رفیق
خودمان تمام شدیم
اما
غم مان نه......
برگرفته از کتاب: یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
به قلم:مریم کنف چیان

حرف زیاد است اما حوصله ای نیست
از بغض عمیق به گلویم گله ای نیست
گر روزگار نکشد مرا،
بی شک فراق تو می کشد مرا
علی محمد ملکی

مهبربونم
تقارن پاییز طبیعت را با شکفتن موجودیتت رو بهت شاد باش میگم
امیدوارم روزگارت پُر از رنگهای شاد پاییزی باشه...

به چرخ روزگار گشتیم ولی سامان ندیدیم
ما کویر تشنه آبیم ولی باران ندیدیم

هوای همه رو داشته باش حتی اگربه خونت تشنه هستند
همین هوا داشتن ها یک روزی به دردت میخوره

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکست و
از سادگی خیانت

از این مردمانِ بدِ روزگار
ندارم دگر هیچوقت انتظار
هم آنان که اعضای یک پیکرند
همه تشنه ی خون یکدیگرند
اعظم کلیابی بانوی کاشانی

دلم گرفته پدر برایم بهار بفرستید زشهر کودکیم یادگار بفرستید دلم گرفته پدر روزگار با من نیست دعای خیرو صدای دو تار بفرستید

ای مونس روزگار چونی بی من
ای همدم غمگسار چونی بی من
من با رخ چون خزان خرابم بیتو
تو با رخ چون بهار چونی بی من

روزگار، نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره ی من باز می شود... صفر!
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام

تادوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما
به گونه ی هم می چکد زِ مهر
تا هست در زمانه
یکی جانِ دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بِروبد از یاد روزگار؟؟؟
.
.
