هوای پنج شنبه ها همیشه آلوده ی جای خالی خیلی هاست...
حال من حال مریضی است که در کشتن او درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند!
رفته ای و چو زلزله بنای جان ریخت که ریخت
گویند بکوش تا بیابی می کوشم و بخت یاورم نیست...
رفتن ات عادت می شود نبودنت عادت می شود نیامدنت هم اما فکر نیامدنت زخم است خوب نمی شود!
خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند خواب دیدم که تو رفتی بدنم جان دارد...
از کسی خاطره دارم که دیگه بر نمیگرده...
بماند که میشد کنارم بمانی نماندی...
آرزوی من بزرگ نبود تو بزرگ بودی نمی رسم!
مرا ببخش که این قدر دوستت دارم مرا ببخش که رفتی و زنده ام بی تو ...
خنده گاهی درد دل دارد
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست
ای بغض فر خورده مرا مرد نگهدار تا دست خداحافظی اش را بفشارم
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
هوای تو چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد!
صحبت یاس و نرگس و مریم نیست دل باغبان پژمرده است
و چه اندوه غلیظی ست جهانی که در آن عشق فریب است...
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
به خوابم بیا دل که نمی داند رفته ای!
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی
وصله نمی شود دگر این دو هزار و یک ترک هی همه شب بند مزن چینی دل شکسته را
دلتنگ *تو* میمیرم گاهی
تمام شب به تو فکر کردم صبح ستاره بود که از چشم هایم فرو می ریخت
امّا دیدی... آرام آرام دلمان به بی کسی صدایمان به سکوت و چشم هایمان به تاریکی عادت کرد...