100 متن کوتاه دلدادگی ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره دلدادگی
100 متن کوتاه دلدادگی ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن دلدادگی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
تلخم
اما،
تُو که فرهاد شوی؛
شیرینم
مطمئن باش که حتما؛
به دلت میشینم

تو،
با صفای خاص وجودت؛
با نوای سازِ تار و پودت؛
در کنارم بمان و،
زیباترین داستان های دلدادگی را،
برایم بخوان،
با مهر...
زهرا حکیمی بافقی

سلامی به گرمایِ چشمان یار
که دل برده از جان و از روزگار
بگو عاشقی تا که جانم فدایت کنم
اگر تو بخندی ، دلم را به نامت کنم
☔️ - سردته؟!
+ نه...
- دروغ نگو!
+ دروغ نمیگم!
- بیا... بیا کاپشنمو بپوش!
+ نه نه... سردم نیس!!
- من سردمه! بپوش :) ♡
نویسنده: ریحانه غلامی

مثلِ باران افتادم به دلَت
راست می گویند هر اُفتادنی پایان کار نیست،
این افتادن آغازِ دلدادگیست.

دل به دل راه دارد ... ! چرا که
دلخوشیِ من دلدادگیِ توست ؛️
تو با دلبری هایت دلداده تر کن مرا

آسمان به این زیبایی را نگاه کن !
یک تو کم دارد
یک من !
حال
چشمت را ببند و بی هَراس نزدیکم شو
و دستت را به من بده
تا
چون دوپرنده ی مهاجر و عاشق ،
بال بگشاییم و
به اوجِ
دلدادگی !

پای دلدادگی که میرسد
باید پای خواستنت به ایستی
آنقدر مردانه پای دوستت دارم گفتن هایت به ایستی
که هیچکس نفهمد پشت این همه یکدندگی
یک دختر است با تمام ظرافتش
و پشت این نگاه مهربان یک مرد است

رسم پروانه شدن شب همه شب سوختن است
گرد شمع رخ تو گشتن و افروختن است
پا بپایت شدن و دل به نگاهت دادن
عاشقی را زتو و چشم تو آموختن است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی

سهم من از مهتاب، خواب نیست، خاطرات شب هایی ست که در تردید، عشق به یقین می نشست، امید جوانه میزد، و باز دوباره دلدادگی می رویید. سهم من از مهتاب، خاطره ی نگاهی ست، که روزگاری تمام زندگانی من بود ...

از واجبات دین شده...
پرستش چشمان تو...
هوایم با تو شد حالا،
پر از مهر؛
نفس هستی و با تو،
می کشم دم.
گناه از دل نه از دیده،
از آن چشم سیاه توست...
که اینگونه اسیر کوی تو گشتم...
عشق یعنی:
تپش قلب من، در وسط بوسیدن تـــو...
بیا تکیه بکن بر قلب این دیوانه ی عاشق...
نترس رنگی نخواهی شد، ولی عاشق کمی شاید...
زندگی در پی چشمان تو جریان دارد...
پلک بر هم بزنی زندگیم میپاشد...
به لطف آن دو چشمان سیاهت...
منم قربانیه ناز نگاهت...
با تو تمام شاعرانه ها را خواهم نوشت
خواهم سرود زندگی را
خواهم رقصید آزادی را
محبوب من
فقط تو بمانی
از پس همه چیز بر خواهم آمد💕
عشق جریانیست مداوم،
در میان چشم تو تا قلب من.
عشق تو آتش پنهان میان دل ماست.
چشمان تو برده دل و دین و همه دنیایم را.
نگاه کردی و قلبم، میان چشم تو گم شد.
دوست دارم،
بسرایم برایت:
عاشقانههایی،
ساخته از پرند احساس؛
پرداخته با پرنیان نیاز!
صدایم کن:
پایدار و پیوسته؛
تا من بمانم تا همیشه:
شورانگیزترین شیدای شیفته!
کامی بگیر از: سفرهی قلبم
حالا که دل، با تو پُر از: رویاست
حالا که واژه، واژهی احساس
از تو، پُر از: امواجِ خوبیهاست
ای شور تو جانان ما
دلبسته چون باران ما
ما را به لطفت جان بده
گر جانی و جانان ما
گمشده در ته چشمان سیاهت دل ما.
سخت غرق نبودن تو گشته دل دیوانه ی ما.
تو قشنگترین محال آرزوهای منی.
جز چشم تو،
چیزی بر این دل دیوانه ما حک نشده.
عهد بستم که غیر از تو،
ز هر عالم و ادم بکنم دل.
با دامِ چَشمت مرغِ جان را صِید کردی
جانا؛ دلِ در بندِ ما بی قِید کردی
آه از روزی
که قلبم
در میان
چشم تو
افتاد گیر.
لابه لای چشم تو،
قلب من افتاده به دام.
هنوزم دلیل تپش قلب من
دیدن چشمان توست.
دلم لک زده واسه چند لحظه زل زدن تو چشمات.
زنگار دلم ریخت ز جان گفتنت ای یار
هر بار بگو "جاااان" که کنم جان به فدایت
چشم من درگیر چشمان تو بود،
که دلم رفت ز دست.
مثل تو کی میتونه منو عاشق کنه با چشماش.
تو ای تنها دلیل و آخرین شوق نفس در تن.
بیا تا آخرین لحظه کنارم باش و یارم باش.
من تو دستم یه قلب
تو دستت یه تیر
بذارش توی کمون و نشونه به سمت قلبم بگیر
منو زندونی کن
تا ابد تو دلت
میمیرم نه بگی
اینجوری که من دل بستم بهت...
مرا دعوت کن به پرسهای عاشقانه
در کوچههای بیقراری
کمی مرا قدم بزن...
که در اوج احساس پروانهای خود
گرمی دستان تو را میطلبم.
تو مرا شمع وجودی
همراه دلم باش
که سخت مبتلای تو اَم
دریا چقدر دلداده ساحل است که اینگونه امواجش به آن چنگ می اندازد تا چند لحظه بیشتر کنارش باشند...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

سالیان سال بعد سر بر روی شانه ات
قصه ی آشناییمان ،دلدادگیمان،عاشقی کردنمان ،گریه ها و بیقراریمان ،دلتنگی و دوریمان را برای نوه هامان تعریف خواهیم کرد.
مژده وکیل زاده
mozhde.vakilzade
