100 متن کوتاه غم ۱۴۰۳ جدید 2025

خنده را معنی به سرمستی مکن ،
آنکه میخندد غمش بی انتهاست..

یا بفرما به سرایم یا بفرما به سر آیم
غرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آیم

گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشتمت غم
من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی

زندگی تنها غم است
عمر شادی ها کم است
زندگی یا ماتم است
یا که از دست دادن است

آن رفیقی که به ایام غمم دور نرفت
زیر شمشیر غمشس رقص کنان خواهم رفت

ما را غم خزان و نشاط بهار نیست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم

به هیچ کس در دنیا وابسته نباش
حتی سایه ات
سایه ات هم در هنگام تاریکی
تو را ترک میکند ...

هق هق گریه هام
غم توی نگام
به فدای آقام آقام آقام آقام
تو نکردی ردم
به همه رو زدم
میدونم
خیلی من بدم بدم بدم

دلم دریاچه غم شد دوباره
بخوان ای دل محرم شد دوباره

رفته از خاطرِ نهان، شادی؛/ نیست در پیکرِ جهان، شادی/
نیست در جامِ آسمان، شادی؛/ گرچه رقصِ بهار و خردادی ست/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

آری اگر غم نبود،
تنهاترین بود دل!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

میدونے چرا آدم تنهاست؟
نہ ڪہ ڪسے رو نداشتہ باشہ،چون تو زندگے دردهایے هست ڪہ بہ هیچ ڪس هیچ ڪس هیچ ڪس نمیتونے بگے

*یواشکی های یک زن...*

S...♡

بزرگ‌ترین گناهے را ڪہ یڪ انسان می‌تواند مرتڪب شود ، مرتڪب شده‌ام : خوشبخت نبوده‌ام !

s...♡

جایی که بودن
و نبودنت هیچ فرقی ندارد!
نبودنت را انتخاب کن،
اینگونه به بودنت احترام گذاشته ای

هر کسی را همدم غمها و تنهایی مدان
سایه هم راهِ تو می‌آید ولی همراه نیست...

تا به کی باشی و من
پی به حضورت نبرم ؟

آرزوی منی
ای کاش به گورت نبرم

دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد
چنین آشفته بازاری

غم من دیدند و رفتند ندارم یاری
تو چرا از من گذشتی و نکردی کاری
اگر از کسی شنیدی که بدت را گفتم
تو بدان در قلب کوچیک خودم جا داری

غم وفادارترین رفیق بی وفا
فراموش نمی کند مرا

سر پیری اگر معرکه ای هم باشد
من تو را
باز تو را
باز تو را میخواهم

اومدیم اخر شبی با خدا درد و دل کنیم دیدیم نوشته
last seen a long time ago

دلتنگی مثل یه چاقوی کند میمونه نمیبره ولی خیلی درد داره...

رفتی ای آرام جان
آتش بجانم کرده ای
نشتر غم را فرو
در استخوانم کرده ای

‏ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻏﻤﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ ،
ﺍﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ِﻏﻤﻬﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﭼﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ،
ﺍﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ...

خدا کند که نفهمی
غمت چه با من کرد
که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو

گرپدرتاج سراست
سلطان غمهامادراست.

تا وقتى که صداى خنده هات رو نشنیده بودم، هیچ وقت نمیدونستم عشق هم صدا داره

دل به دلبر دادم و ، دلدٖار ، دل را ندید

دل به دلبر دل سپرد ،دلدار ،پا از دل کشید

دل به دنبال دلش ، دل دل کنان ، دلخونِ دل

دل شکست و
تیره روزی شد نصیب دل ،دلا

میروی یک روز و با خود میبری روح مرا

سردش بود!
دلم رابرایش سوزاندم!
گرمش که شد
باخاکسترش نوشت خداحافظ ...

دوستت دارم
همان قدر
که نمیگویم !

همان قدر
که نمیدانی !

همان قدر
که نمی آیی

به شرط
آبرو یا جان،
 قمار عشق کن با ما

که ما جز باختن،
چیزی
نمی خواهیم ازین بازی!

عشق همان غمی ست که
نقاب لبخند بر چهره دارد...

شاعر: ارس آرامی

ای بودنت همه شوق ...
بپیچ بر من
بپیچ بر قامت صدساله غم
که دگر ...
انتظار بی معنی ست ...

رعنا ابراهیمی فرد

به قول آلبر کامو: تسلای این جهان این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد! غمی می رود و شادی ای باز زاده می شود. این ها همه در تعادل اند.
این جهان، جهانِ جبران هاست...🌿

هیچ نمی گویم فقط سکوت و سکوت و سکوت.
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش....

دست بردم به دعا تا غم دل ناله کنم
غم دل داد سخن درد تو را چاره کنم


فیروزه سمیعی

برایت من چقد کردم تلاشی
ز آدم ها چه دیدم جز خراشی
چه حاصل شد از آن هایی که بودن
هزاران تن رها کردم تو باشی

رفتی به سرِ زندگی خود؛ دلِ من هم،

باید برود بی تو زند سرد، نفس را.

خفتگان را خبر از
محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید
غم مردم نخوری ...

دروغ چرا
تنگه دلم
منو بارون غم
شدیم رفیق هم

قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

گاهی تنهایی بهتر از بودن با کسیه که تنهاترت میکنه

غمگین ترین درد مرگ نیست دلبستگی به کسی است که بدانی هست اما اجازه بودن در کنارش را نداری

دلم در دست او گیر است،

خودم از دست او دلگیر

عجب دنیای بیرحمی،

دلم گیر است و دلگیرم

می پیچد
شاخه ی غم
به پای دل
پاییز می کند
برگ برگ تن را

وَ اَز دَست دآدیم حَقِ خودِمآن را
بآ دَهآنی که زَبآنِ گُلگُلی نَدآشت:(🥺

مشکل اینه دیگه هیچکس حوصله ى رابطه نداره فقط به هم نزدیک میشیم به امید آرامش اما همیشه یه طرف داستان تو گذشته گیر کرده

وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم...
وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند،
تازه فهمیدم
غم من چقدر کوچک است
و غم آسمان چقدر بزرگ...

جایش خالی خواهد ماند
و جای خالی‌اش
از همه‌ی آنها که هستند زیباتر است...

چشم از قلب شڪایت ڪرد

گفت :

توعاشق میشوے

ومڹ اشڪ میریزم ...

قلب گفت:

تو نگاه میڪنے ومڹ دردمیڪشم !

هیچ و هیچ و هیچ
حال من پر از خالیست...!

هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ای

اما دل بشکسته ام ، نشکست پیمان تو را

من به اندازه غم های دلم پیر شدم
از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم

وقتی میرفتی...
انقد سرد رفتار کردی!
که شک کردم منو میشناختی:)

اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
فهمیدن احساس کار هر آدمی نیست!

می دانی فرق من و زندان بان در چه بود؟زمانی که پنجره ی کوچک سلول مرا باز می کرد / او تاریکی و غم اتاقک را می دید و من روشنایی و امید را...

شیطنت های من دیوانه را جدی نگیر
پشت این لبخند ها سی سال غم دارم رفیق!

تمرین کنیم به غم کسی نخندیم
به راحتی ازیکدیگر گذر نکنیم
بردیگری تهمت ناروا نبندیم

وحریم آبروی دیگری را
بدون اجازه وارد نشویم
دنیا دو روز است
هوای دل یکدیگررا بیشتر داشته باشیم

به هر فصلی غمی ؛ هر صفحه ای اندوه انبوهی
وطن جان خسته ام ... پایان خوب داستانت کو

اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را

عشق یعنی
چون خورشید تابیدن بر شب های دوست
و چون برف ذوب شدن بر غم های دوست

آسمان چشم هایم
پوشیده از ابر دلتنگی است
بغض میان گلویم نشسته
و غباری غم زده
قلب مسکینم را احاطه می کند
دلتنگ بارانم
در غروب جمعه
وقتی که
لحظه های بی تو بودن
تکرار می شوند


مجید رفیع زاد

در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…

پریا دلشب

بر آستانِ عشق می پَری،
بر مناره ی دل
می نشینی نرم
اما ای کبوتر !
- تو را به حرمتِ عشق-
آلوده ام نکن
با فَضله هایِ غم.

بابا جون وقتی نبودی نبودنت همه جا بود...

شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم

بعدِ تو
با هر غروبی ؛
بی قراری میکنم
می نشینم با نبودت جمعه داری میکنم ...

وقتی قلبم

در دل تو می تپد

چه جوری از خودم بگویم

هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی،

این شب صبح نمی شود........

وقتی دلتنگ باشی........

با من چنان کُن
کز بعدِ مرگم
با خود نگویی
ای کاش آن روز ...

بعد از رفتنش هیشکی نتونست جاشو‌ بگیره، حتی خودش بعد از برگشت :)

خطرناک ترین موجود دنیا، یه دوست قلابیه ...

هزار آتش و دود و غم ست و ...

نامش عشق

هزار درد و دریغ و بلا و ...

نامش یار

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا ؟
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم ،غم سر نیست مرا ...

طلوع دوباره خورشید زندگیت را

در زیباترین فصل سال تبریک می گویم

با آرزوی طلوع خوشبختی ها و غروب غم هایت

تولدت مبارک

اگر برای ابد
هوای دیدن تو نیفتد
از سر من
چه کنم ؟

به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم فکر نکن کمه .گنجشک وقتی گریه می کنه ، میمیره!

️️️

حراج میکنم دلم
به قیمت نگاه تو

امان که تو نمی خری
سکوت پیشه می کنم

آنکه مسٖت آمد و
دستی به دلِ ما زد و رفت

خواست تنهایی ما
را به رخ ما بکشد!

بغض پنهان گلویم شده ای

هرشب از دوری تو می میرم

میان خواب و بیداری
شبی دیدم خیال تو

از آن شب واله و حیران
نه در خوابم نه بیدارم

اکنون ‌که بدون تو نشستیم

با خاطره هایت همه جا دست به دست ایم

Disaster is someone who everything remindes her lover...
و فاجعه فردیست که همه چیز او را به یاد
معشوقه ی رفته اش می اندازد...

گره ی کور دلم

دست تو را

میطلبد

غمناک ترین لحظه زندگی را از کسی تجربه میکنی که شیرین ترین خاطرات زندگی را با او داشتی...

مَگَر جانی
که هَرگَه آمَدی ناگه بُرون رَفتی؟

مَگَر عُمری
که هَر گَه می رَوی دیگَر نِمیایی؟!!!!

می‌تراود مهتاب

می‌درخشد شبتاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته‌ی چند

خواب در چشم ترم می‌شکند

بیا
که میرود این شهر
رو به ویرانی

بیا
که صاف شود
این هوای بارانی

زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست
زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد
گاهی آرام و دلنواز
گاهی سخت و خشن
گاهی شاد و رقص آور
گاهی پر از غم
زندگی را باید احساس کرد

همدرد منی
هم درد منی!

غرق غم
دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار...

غم در دل تنگ من

از آن است که نیست

یک دوست که

با او غم دل بتوان گفت ....!

تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار
به مهربانی‌ یک دوست از تو می‌گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار 
جواب می شنوم

مرا زیستن بی تو، نامی ندارد
مگر مرگ من
زندگی نام گیرد

آرزویم این است که
صفحه غم و اندوه
در دفتر زندگیتان
همیشه سفید بماند...

اوقاتتون به وقت مهربانی
لبخندتون به رنگ عشق

شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

گویند که
چون می گذرد هیچ غمی نیست
اما که والله / همین درد کمی نیست...

آرزویم این است
آنقدر سیر بخندی
که ندانی غم چیست...