100 متن کوتاه عاشقی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن عاشقی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکست و
از سادگی خیانت
من چیزی از عشق و عاشقی نمیدانم!
فقط میدانم
همین که کسی که دوستش داری،
دوستت داشته باشد
یعنی خوشبختی ..
هرزه نیست اگر گذاشت او راببوسی....
خواست تا بدانی
حس دوست داشتنش آنقدر قوی بود
که از تمام اعتقاداتش گذشت
عشق جان !
دوست داشتنت
بدجور به دلم مىچسبد
تو یک اتفاق فوق العادهاى
که بودنت تا بى نهایت
اوج عاشقیست ️
️️️
تا میتوانیم دوست بداریم ، زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست ؛ وقت تنگ است و فاصله بین بودن تا نبودن بسیار اندک !
انگار باید دیوانهوار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همهچیز به آنی وابسته است ...
بهمن ماهی که باشی
بی آنکه بخواهی
تمام حرکاتت خاص میشود !
نگاهت
عاشقی و دوست داشتنت
سکوت و کلامت
احساس و مهربانی ات
صبوری و تحملت
حتی، غرور و لجبازی هایت هم جذابیتی خاص دارد !
گاهی اوقات بی قانونی ؛
عجیب بیداد می کند در عاشقی ….
یکی دور می زند …
اما …. دیگری جریمه میشود
و تاوان میپردازد …
بیا بلندترین روزهای سال را بیشتر عاشقی کنیم!
دلم یک آغوش میخواهد،گرم تر از ظهر تابستان... فصل دلبرانه ی فرصت هاست!
این روزها دوستت دارم ها عجیب می چسبند...
️️️
با خیالت زندگی می کنم
و با خودت عاشقی
کاش دو بار زاده می شدم !
یکی برای مردن در آغوش تو...
یکی برای تماشای عاشقی کردنت !
عاشقی دل می دهد؛
معشوقه ای دل می برد....
بُرد در بُرد استو من
مشغول حسرت بُردنم...
با خیالت
زندگی می کنم
و با خودت عاشقی ...
کاش دو بار زاده می شدم؛
یکی برای
مردن در آغوش تو،
یکی برای
تماشای عاشقی کردنت!!
عزیزِ لحظه های من
دلم شانه های امن تو را میخواهد
چه کنم دل است و کارش عاشقی
عشق کاری کرده
به هر بهانه ای هوای تو کند...️
سپید و مَلمَلی دوستت دارم...
شبیه شکوفه های سیب...
تو وسوسه ی سرخ و شیرین منی !
میخواهمت ؛
برای همه فصل هایم ...
برای همه روزهای عاشقی ام ...
لبخندت زیباترین نقاشی ،
و من ناشی ترین نقاش جهان ؛
میشود مدام بخندی برایم !
بگذار بوم ها رنگ عاشقی را تجربه کنند ...️
عاشقی
رسم قشنگ صبح است
که سر صبح برایت
چای و لبخند و سلام آوردم
من سر ذوق همین عشق
چنین بیدارم
در این فصلی که ماهِ مهر دارد
نسیمِ عشق هرجایی وزان است
اگر پاییز فصلِ عاشقی هاست
چرا نامش زِ بی مهری خزان است؟
همیشه واسه عاشقی /دنبال بهونه نگرد ممکنه عاشقت کنه /خداتویه غروب سرد...
بگذریم ازتب وآه /بگذریم ازغم واشک بهترین حس جهان/عاشقی بوده وهست
احساس عاشقی / احساس خاصیه قلب بدون عشق / انگاری خالیه
چشمهایم
آنچنان عاشق نگاهت میکند
دلم سربه زیر از این نگاه
فقط عاشقی
اصلا مگر میشود
دختر برف و زمستان باشی
و بی پروا جار نزنی
که بی بهانه عاشقی ...
عاشقی رو جلوی چشمت تجربه کردم / نام قلبمو با تو عاشق ترجمه کردم
آب از رگ جوی ما روان می گردد
گل بر سر و روی ارغوان می گردد
این کهنه درخت آرزو بی باران
با بوسه ی عاشقی جوان می گردد
مهرم را از تو...
فقط یک جفت چشم عسلی که دنیا و زندگی ام در آن خلاصه می شود را می خواهم، به همراه یک جفت دست برای گرفتن و یک قلب برای عاشقی کردن و یک تو برای من...♥️
عاشقی را چه نیاز است ب توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
میان رفتن های طولانی،
مابین فریادهای مرگ گرفته،
درست در قلبِ این شهرِ شورش زده،
تو چقدر زیبایی!
.
حتی از دور...
حتی بی من...
حتی کنار دیگری...
تو مرا دیوانه کردی عاقبت با یک نگاه..
چشم از تو بر نمیدارم. به دیدارت خوشم...
امشب چہ دیدنی شدی
باور نکردنی شدی
دستامو محکمتربگیر
حالا ک رفتنی شدی
🖤.... (:
انعکاس عسلی چشمانت، در قعر
نگاهم آغاز مبتلا شدن بود به
دل باختنی غلط و به گناه
عاشقی و حال من دچارم به
تکرار مکرر این اشتباه . . . :) !
- ریحانه کهنوجی
نیمه شب از خیابان ها سراغم بگیر
روزگار عاشقی یعنی همین
سالیان سال بعد سر بر روی شانه ات
قصه ی آشناییمان ،دلدادگیمان،عاشقی کردنمان ،گریه ها و بیقراریمان ،دلتنگی و دوریمان را برای نوه هامان تعریف خواهیم کرد.
مژده وکیل زاده
mozhde.vakilzade
در راه صعب العبور عاشقی
داشتنِ تو، نورِ من است
نوری رخشان و تابنده
که تمام تاریکی ها را به آنی نابود می کند.
اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم
این بار تو را زودتر پیدا می کنم
تا بتوانم زمان بیشتری برایت عاشقی کنم
عاشقی جرم قشنگیست
در انکار مکوش
آرزوبیرانوند
پرسید: چند بار دیدیش که اینطور عاشق شدی؟
گفتم : یک دو نگاه
پرسید: چند وقت است گرفتارش هستی؟
گفتم : سالها
پنهان کردن بی فایده است.
آدمی وقتی عاشق می شود،
چنان خواب که از چشمان کودکی جاری است؛
نگاهش همه چیز را لو می دهد...
به آغوشم بگیر
تا دنیا سر در گم شود
و برای همیشه
سر این دو راهی بماند
که عاشقی...
از پاییز شروع شده است
یا آغوش گرم تو؟!
آیا
آنقدر دوستش داری
که بگذاری فراموشت کند؟
آریا ابراهیمی
یه آدم مگه چقدر می تونه خواستی باشه؛ که تو هستی؟!
وقتی بهت نگاه می کنم، حس می کنم چقدر خوشبختم که خدا نگاه کردن به چشم هات رو، قسمت من کرد!
می دونستی اگه عشقت رو فریاد بزنم؛ گوش عالم رو کر می کنه؟!
چشم های تو
دو گوی درخشان
گویی که چون کهکشان ها در آن نهفته است
دگر در تاریخ تکرار نخواهد شد
چشم های تکرار نشدنی تو...
من آن زمان درد دل نگرانی را فهمیدم که عاشق شدم...
طعم زندگی را آن هنگام چشیدم
که چشم هایت به من لبخند زد...
سکوت شب
و صدای جیرجیرک ها
دست های گرم تو قفل دست های سرد من
داستان هزار و یک شب چشم های تو
و چشم هایم به داستان تو، گوش فرا می دهند!
اما تو سکوت مکن!
حرفی بزن...
مثلا بگو
《دوستت دارم》
تمام من برای تو
و تمام تو برای من
آغوش من برای تو
و آغوش تو برای من
نگاه من برای تو
و نگاه تو برای من
قلب من برای تو
و قلب تو برای من
عادلانه است مگر نه؟!
مرا در آغوش خود حل کن
معمای عشقمان را حل کن
مشکل فراقمان را حل کن
تیر نگاهت در چشم هایم حل کن
نجوای صدایت را در گوش هایم حل کن
و در نهایت دوباره مرا در آغوش خود حل کن
فارغ از زشتی جهان
ما جهان زیبای خویش را می سازیم
دریا به وقت عاشقی
گاهی پر از درد است و گاه،
آوار طوفان می شود!
اما تو باز عاشق بمان!
هرکس از عشقش بگذرد؛
آخر پشیمان می شود!
◾شاعر: سیامک عشقعلی
این ماه را از آسمان برداشت باید
عکس تورا در جای آن بگذاشت باید
تا آسمان هم عاشق روی تو باشد
هرگوشه تخم عاشقی را کاشت باید
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
❤️❤️❤️
با همه عاشقی هایم
هیچ وقت نمیدانستم
عشق صدا دارد...!
تا اینکه
صدای خنده های تورا
شنیدم...
وحدت حضرت زاده
❤️❤️❤️
شعرهایم از خودم سرسخت تر دل بسته اند
من فراموشت کنم ، این ها که ول کُن نیستند ...!
وحدت حضرت زاده
بی قراری اوجِ اوجِ عاشقی ست
هر دو مشتِ عاشقِ مغرور را؛
چَشمانِ او وا می کند!
شیما رحمانی
آه از سوز نِی ُوچوپانی بدون گَله...
مادر؛ این عاشقی هرشب پسرت را میکُشد و روز جسدش را دیار به دیار می چرخاند ارباب صاحب گله !؟
✍️رضا کهنسال آستانی
تو سکوت مُرده ی شب
تو حضور دلخوشی های منی
زندگی یادش میاد قشنگه تا
تو میای از عاشقی حرف می زنی
بانوالف
عاشقی را
از کوچه ای آغاز کردم
که پنجره هایش
میله بافته بود
دور خودش
کاش
پرده ی اتاقت
تورا پشت پنجره
به آغوش نمی کشید
علی مولایی
تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز
راه را گم کرده ای عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو ...
درصحنه پرآشوبِ زندگے ام آمدے
وهنرپیشه سڪانسِ
لحظه هاے عاشقے شدی..
دیالوگ هایت را ازبرمے ڪنم
ڪه به هنگام نقش عشقت
دلم قرص باشد به ڪسب
اسڪارعاشقی...
بیا سازِ دلم را کوک کن،
با عاشقی هایت؛
بشو شور و،
بزن ساز و،
یکی شهناز،
با قلبم!
زهرا حکیمی بافقی،
بیتی از یک غزل.
سعدیا حال و هوایت ب کنار
عاشقی حال بدی بود نمیدانستم
او،ک بسیار،درد ازلی بود نمیدانستم
اخرش این همه لعنت ک شناساندی اش
عاشقی درد بدی بود نمیدانستم
بخند برایم،
لبخندت را
بِ هر زخمى ڪه زدم
خوب شد...!