100 متن کوتاه احساسی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن احساسی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
محبوبم
اگر روزی از تو درباره من پرسیدند ؛
زیاد فکر نکن !
مغرور به ایشان بگو :
دوستم دارد ...
بسیار دوستم دارد ...!
دخترم! تو نور را برای روشن کردن روزهای زندگیام به ارمغان آوردی
دخترم! تو شادی را به شیوه عاشقانه خودت به ارمغان آوردی
دخترم! تو یک شکوفه هستی که از عالم بالا آمده
یک گنجینه خاص و زیبا برای عشق!
دختر عزیزم
لبخندت تمام خستگیهای دنیا را از بین میبرد
هر روز برای خوشبختی تو دعا میکنم
هیچ وقت حتی ذرهای از حس عاشقانه من به تو کم نمیشود
عشق همیشگی من
تو بزرگترین بهانهی زندگی هستی
دخترکم
تو خوابی و من به صدای آرام نفس کشیدنت گوش میدهم
هر نفست برای من نبضِ زندگیست
تصویر صورت نازنینت برایم عین عاشقیست
گل دخترم تو بهانه زندگی منی
چشمانت دریا و عطر تنت چون عطر بهار نارنج
با تو دانستم زندگی زیباست
با تو دانستم معنای مادر بودن را
عاشق شدن را
جانِ مادر
موهایت را شانه میزنم و میبافم دستانم بوی گل میگیرند
به صورتت دست میکشم و دنیایم زیبا میشود
غم ها به خواب میروند و تو بهانه شادی ام میشوی
جانِ دلم
عروسکم
دخترم
مث نور به دلم تابیدی
آرامشِ جانم شدی و بهترین حس عاشقانه دنیا را به من هدیه کردی
داشتنت حس عجیبی است که فقط من دارم
فرشته خوشگل من!
تو یک تکه کوچک از بهشت هستی
که از آسمان جدا شده
یک مشت شادی
یک قلب پر از عشق
دوست دارم دختر نازنینم
چقدر خوب است
آدم یکی را دارد
به او فکر می کند و برایش می نویسد
نخواند هم نخواند
لااقل آدم دلش خوش است
بیخودی نمی میرد!
با کسی رابطه احساسی برقرار کن که
نه تنها افتخار میکنه تو رو داره ،
بلکه حاضره
هر ریسکی رو بکنه که فقط کنار تو باشه!
گاهی دلت از سن و سالت میگیره
میخواهی کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای
به آغوش غمخواری پناه میبرد
بزرگ که باشی...
باید بغض های زیادی را
بی صدا دفن کنی...!
.
آدم های خوب
از یاد نمیرن!
از دل نمیرن!
از ذهن نمیرن!
ولی زودتر از اینکه فکرش بکنی از پیشت میرم
قدر آدمهای خوب زندگیتون بدونید
فردا خیلی دیرررررر....
خدایا
میان تمام تلاطم های زندگی
فقط همین بس که میدانم
هستی…
همیشه…
همین جا…
درست در کنار من !
مهربان باش!
این بهترین نشانه ی قلب های پاک است.
خوبی اش اینجاست که
اگر کسی به روی خودش هم نیاورد،
غمی نیست!
سرت را بالا بگیر!
تو..
تا آخر ِعمر
بوی انسان خواهی داد!
تنها کسی که قلبت را
نخواهد شکست...
همان کسی است
که آن را ساخته است...
پس همیشه
فقط به خدا تکیه کن...
کشیده ای چله کمان جان
به آخرین نفس
که آرش وار
حدود بی حدود انسانیت را
دوباره ترسیم کنی
گاهی کسانی که
هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند
می توانند احساس بهتری
نسبت به کسانی که
دقیقا در کنارتان هستند
در شما ایجاد کنند
از اعماق وجودم برایت دعا می کنم
هرگاه دلت لرزید
از شوق عشق باشد
نه از دردِ زخم های یک عمرِ پرخاطره
.
خدا آن حس زیباست که در تاریکی صحرا، زمانیکی هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم دشت آهسته میگوید،
کنارت هستم ای تنها،دلت آرام میگیرد...
حس قشنگیست....
بودن انسان هایی که به یک چشم بر هم زدن دلت را پر از حس زیبای به پرواز درآمدن، میکنند... .
گاهی نیاز داریم بی خیال شویم
بی خیال گذشته بی خیال آینده بی خیال احساس
بی خیال اگر ها و شاید ها گاهی لازم است بگوییم
هر چه بادا باد
هیچوقت دیوانه وار عاشق کسی نشو!
سعی کن عاقلانه دوستش داشته باشی
تا اگر نامردانه رهایت کرد
تو ناعادلانه ویران نشوی ...
اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی
را از میان موج های سهمگین
روزگار به ساحل آرام رویاهایت
رسانده است، "پدرت "را
می پرستیدی..!
چرا غم زده بنشینم
در انتظار بهار که نامی بیش نیست؟!
بگذار برف ببارد
و باران های ناگاه.
ما را قلبی بهاری بس است
در این سرمای جانکاه!!!
غمگینم از زن بودنم
که نمی توانم تو را دوست نداشته باشم
لجم می گیرد از دستِ خودم
که کاری جز دوست داشتنت
از دستم بر نمی آید...
اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد
و شما ۵ نفر باشید...
کسی که اصلا از مزه آن نان
خوشش نمی آید مادر است...
از پارک ها دلگیرم،
نیمکت یک نفره ندارند!
نمی دانند این شهر
بیشتر از آنکه عشق های
به هم رسیده داشته باشد
تنهای رها شده دارد...
اولین غم من آخرین نگاه برادرم بود..
لب هایت
شروع حادثه ی عشق بود
و این شیرین ترین حادثه تاریخ
خواهد بود...
هیچ نمیخواهم
جز صدای تپش های بی وقفه ای که میان مان بود
هیاهویی بی کلمه
که نامی نداشت
هوشنگ ابتهاج :
حافظ اگر زنده بود شجریان را غرق در بوسه می کرد...
حافظ بوسه بارانش کن
.
.
او تنها یک خواننده نبود! صدای یک ملت بود..
مرغ سحر پر کشید...
بذارصدای خنده هات
گوش جهانُ کر کنه
به جای اینکه اشک تو
تن زمینُ تَرکنه
بگذریم ازتب وآه /بگذریم ازغم واشک بهترین حس جهان/عاشقی بوده وهست
مانند مرده ای میان زنده ها
یا زنده ای میان مرده ها
تفاوتی نمی کند
وقتی کسی تو را نمی فهمد ...
نیش دوست از نیش عقرب بدتر است
پس بزن عقرب که دردش کمتر است
چه سخت است تنفس در جایی که تو نیستی و چه رنج آور است محیطی که یادی از تو درآنجا نباشد .
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت…
عطیه چک نژادیان
در عجبم از سیب خوردنمان...
که از آن فقط چوبی باقی می ماند... مگر این همه چوبی که خوردیم از یک سیب شروع نشد!!!؟؟؟
متن:عطیه چک نژادیان
تو همون حس قشنگی نابِ ناب ،
مث لبخند یه نوزاد توی خواب
آریا ابراهیمی
با چشمان تو غرق در آرامشم،
اما حتی یک بار نتوانستم از نزدیک برای چند دقیقه،
بدون تکان خوردن و نفس کشیدن درون شان زل بزنم...
یکی به من بگوید چه زمانی و در چه مکانی،
غرق در آرامش مطلق می شوم؟!
وقتی نیستش،
داغ می کنم،
میشم کوره ی آتیش...
حالا فکرش رو بکن؛
اگه یه روز نباشه...
میشم جهنم به تمام معنا،
روی زمین،
در قالب یک آدم...
آسمان،ستاره باران بود.
و من درگوشی به خدای مهتاب گفتم:
ممنونم که\او\ را به من هدیه دادی
مرا با اسم کوچکم صدا بزن
تا زنده بودنم را باور کنم
آمار کشته های جنگ، همیشه غلط بوده است
هر گلوله، دونفر را از پا در می آورد
سرباز و دختری که در سینه اش می تپد…
مریم نظریان
پرچم های کهنه ی صلح
در پاییز
یک من نه!
یک تو نه!!
یک شهر!
یک فصل دلتنگ است .....
دلتنگ اویی که نمیدانیم کیست؟!
کجاست؟!
و چه میکند!!
و من هنوز هم
از میان تمام راههای دنیا
بیراهه ی خانه ات را
دوست تر میدارم
عصر جاهلیت
بهترین زمان برای
پرستیدن چشم هایت بود !
کسی مرا کافر نمی خواند
جایی که همه مشغول
پرستیدن خدای خود بودند
من از چشم های تو
به خدایم می رسیدم
مجید رفیع زاد
گاهی سخت دلتنگ می شوم
گویی که می خواهم
تو را از خیال های خوش بیرون کشم
و در آغوش گیرمت
گویی که بغض کنم و
اشکی نیاید
گویی که در آن سوی میدان
فقط تو باشی و من!
رقیه سلطانی
نگرانم نگران خودم و حال دلم
نگرانم که پس از تو به کی دل بدهم؟
نگرانم که چرا بی تفاوت شده ام!
مثل بُت کنج اتاق در فکر توام...🖤
رقیه سلطانی
تلاش کنیم چیزی به روح هم اضافه کنیم
کندن تیکه های روح همدیگرو که همه بلدن...
من از لبخند یک نابینا فهمیدم که سیاهی رنگ نیست بلکه یک احساس است
نویسنده عطیه چک نژادیان
هر صبح
به استقبال چشم هایت می آیم
پنجره ی قلبت را می کوبم
و لحظه ی باشکوه افق چشم هایت را
به انتظار می نشینم
طلوع کن
که محتاجم
به یک مژه بر هم زدنت
مجید رفیع زاد
در انتظار آمدنت
عقربه های امید
و ثانیه شمار ساعت انتظار را
التماس می کردم
تا لحظه ای به خواب بروند
افسوس من ماندم و ساعت صفر
و تجسم نگاهت
مجید رفیع زاد
هوای نبودنت
همیشه سرد است
حتی عصر تابستان ؛
میان کوچه های عشق
جای قدم هایت خالی است
بودنت به قلبم
همیشه چنگ می زند
بیا که بیش از این مرا
طاقت انتظار نیست
مجید رفیع زاد
هیچوقت اجازه نده که کینه با بدست گرفتن قدرت معاهده صلح تاریخ را به چالش بکشد
همه چیز را به مهربانی واگذار کن آری مهربانی بهترین سفیر صلح جهان است
نویسنده عطیه چک نژادیان
تا آمدی احساس راهم یادم آوردی
عطر وشمیم یاس را هم یادم آوردی
تا خواستم شعری بخوانم با خیال تو
آن لحظه ی حساس را هم یادم آوردی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
روزی خاطره ای میشوم
دور و پنهان
در گوشه ای از ذهن ها
که فقط با یادآوری اش
میتوان لبخند زد
ولی نه میتوان داشت،نه خواست،نه بوسید
آری همان روزی که دیر است
صبح آمده؛ با خنده نموده است: «سلام»/
صد پنجره با عشق گشوده است؛ سلام/
احساسِ خوشی، داده به دل، دست کنون/
رنگِ شبِ تیره، چو زدوده است؛ سلام/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
ذهن من
متشنج ترین جای جهان است
خاطراتت هر روز کودتا می کنند
آریا ابراهیمی
کلامت؛
مُعجِزی بر باورِ احساسِ یک زن
شعری بخوان،
مومن به غزل هایت خواهم شد
حتم دارم در این زمانه یِ قیرگون،
تُو؛
خورشید را به یکباره بلعیده ای که؛
این چنین می درخشند چشمانت !
نبضِ باران را گرفتم
تا؛
نمیرد رازقی
از رنگ و ریا هیچ نبردی بویی؛
با نوگلِ خوبی و صفا هم خویی؛
آن قدر، تو بیرنگی و خوبی؛ گلِ من!
که احساسِ دلم جز تو نبیند رویی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
پُررنگ ترین رنگِ وفا هست دلت؛
بی رنگ تر از، آبِ صفا هست دلت؛
از جنبه ی احساس و گلِ خوبی و مهر،
همواره چه بی رنگ و ریا هست دلت!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
چقدر زجر می کشند شعرهایم
وقتی اجبار دارم ،
کوچکترین حرفهای ساده را ،
با لکنت ، در هزار پرده بگویم ..
کاش میشد یک سر سوزن از
احساس شعرهایم را بغل می کردی...
بهزادغدیری
در هر بهار، جهان پر از حسرت آزادی می شود، در لحظه ی خیره شدن کرم خاکی، به جرقه ی پرواز پروانه در آسمان صاف. مهدی بابایی( سوشیانت)
🌷🌷🌷
کجا رفتی کجا ای یار جانی
که رو گردانی و نامهربانی
مگر ابروی من محراب تو نیست
چرا سویم نمازت را نخوانی
شهناز یکتا
در قمارِ زندگانی شد خُمار/
چشمِ احساسی که در ره، تار شد...
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
از غصّه ها آزرده ام؛
از گریه ها پژمرده ام؛
از دستِ غم بر گُرده ام،
صد زخمِ کاری خورده ام؛
امّا هنوز احساس را،
دستِ جفا نسپرده ام!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (کوتاه سروده ها)
چشم انتظاری های من پر کرده است این شهر را
با هر صدای زنگ در پر می کشد این چشم ها
شهناز یکتا
با سوزوگدازت غزلی تازه بگو
کاشانه به آتش بکش و هیچ مگو
دم کرده دلت مثل هوای اهواز
عاشق شده ای باز، به من راست بگو
شهناز یکتا