100 متن کوتاه کاش ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن کاش برای اینستاگرام و بیو واتساپ
کاش میشد
سرنوشت خویش را
از سر نوشت !
کاش میشد
اندکی تاریخ را
بهتر نوشت !
کاش میشد
پشت پا زد برتمام
زندگی !
داستان عمر خودرا
گونه ای دیگر
نوشت !
️
کاش هنوز دیر نشده قدر همو خوب بدونیم
نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم
کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره
آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره
کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که میشود، همینطور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.
کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!
کاش بعضی آدما
گاهی مثل مهران مدیری، میپرسیدن :
چیزی هست بخوای بگی و من نپرسیده باشم..
اون وقت آدم مینشست تا صبح
حرف میزد باهاشون ...
کاش میشد...
تمام آدم های غمگین و تنهای جهان را در آغوش کشید،برایشان چای ریخت،کنارشان نشست و با چند کلام ساده
به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد
ای کاش
بعضی وقتا جرات اینو داشتیم
که گوشی رو برداریم و زنگ بزنیم و بگیم
ببین دلم واست تنگ شده بود
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم
برخی لحظه ها هستند که آرزو میکنی
کاش میتوانستی زندگی را در آنها متوقف کنی
مثلِ لحظهی شیرینِ اولین بوسه ...!
️️️
کاش می شد
حال خوب را
لبخند زیبا را
بعضی دوست داشتن ها را ، خشک کرد!
لای کتاب گذاشت
و نگه شان داشتت...
کاش یادبگیریم وقتی ازکسی ناراحت میشیم
جای اینکه یهو ترکش کنیم
اول دلیل ناراحتیمونو بهش بگیم
و توضیحاتش رو بشنویم...
شاید دیگه اینطوری ترک کردن و جدایی لازم نباشه
کاش هرگز در محبت شک نبود.... تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان و دل است
واژه تلخ خیانت حک نبود . . .
کاش ...
آدمها هم به شرط چاقو بودند
قبل از راه دادن به حریمت
یا از سرخی قلبشان مطمئن میشدی
یا دست کم از
چشم سفیدیشان ...!
ای کاش
در حوالی چشمت مینوشتند:
خطر برق گرفتگی لطفا نزدیک نشوید
کاش می شد آدمی، گاهی
فقط گاهی
به اندازه نیاز بمیرد
بعد بلند شود
آهسته آهسته خاک هایش را بتکاند
اگر دلش خواست برگردد به زندگی
دلش نخواست
بخوابد تا ابد . . .
کاش هر چشمی ز انسان از حیا سیراب بود
کاش دل ها از محبت ابر نیسان بر سر تالاب بود
کاش قلب عاشقان نازکتر از پیراهن مهتاب بود
کاش دوستی،خالص تر از جنس طلای ناب بود
و کاش هرگز ندانى که
بعد از تو
رو به جاده ی شمال که میروم
نه عطرِ دریا سرشار ترم می کند
نه بوییدن ساقه های برنج عاشق ترم
نه اندوهِ پر ابهتِ سبزِ جنگل ، شاعر ترم
در اقیانوسِ گرم وجودت،
جای من خالیست.
کاش ساحل ت می شدم؛
با هر جوش و خروش
به آغوشت می کشاندیم.
کاش شالگردنت بودم
خدا از رگِ گردن
به تو نزدیک تر
وَ من بعد از خدا
به تو نزدیک تر
شیوا احمدی الف
کاش خدا
هنگام تولدت،
مرا در گوش تو می خواند
و سفارش می کرد ...
کاش می توانستم دردتان را دوا کنم
همین دردِ دور بودن ها
دیر دیدن ها
دیگر ندیدن ها
همین که جسم مان بهاران است و جان مان پاییز...
از اینجایى که منم
تا آن دورها که تو ایستاده اى
عشق به اشتباه میمیرد
در رویایى که هنوزم
به معناى دور آن پى نبرده ام
کاش وقتِ رفتن
نمیرفتی . .
ای کاش جهانمان غم آهنگ نبود
ای کاش نصیب آینه، سنگ نبود
از فاصله ها گلایه دارم بی تو
ای کاش که بودی و دلم تنگ نبود
شهراد میدری
کاش،،،
شعری باشم وُ،
تو زمزمه ام کنی!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
کاش هنگام
در گوشم زمزمه نمی کردی «رفتنم تقصیر تو نیست!»
تا هنگام نبودنت
یقه ی تک تک آدم های این شهر را
برای رفتنت نگیرم...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
کاش با تو نسبتی داشتم
مثل بهار که با شکوفه پرتقال
بوی خاک که با قطره های باران
یا اندوه که با سکوتِ ماه...
کاش با تو نسبتی داشتم
کاش بودی و میدیدی عشق جوانی من
که رسیدم به همه ارزو هایی که داشتیم
به غیر تا ابد بودنمون
ای کاش
نگاهم به نگاهت گره می خورد
تا شهرِ دلم ،
پر شود از عطر نگاهت.......
حجت اله حبیبی
کاش کسی بیاید
خیلی بچه گانه
آدم را ده تا دوست داشته باشد.
کم، ولی واقعی
ولی واقعی...
.
کاش می شد یه آگهی تجاری هم بود این شکلی:
" دل گرفته تان را به بالاترین قیمت خریداریم..
شانه می دهیم ؛
سر بگذارید ،
درد و دل کنید
و نترسید از بعد! "
کاش دنیا طوری بود که
هیچکس به کسی نیاز نداشت.
اونوقت آدما مطمئن میشدن
کسی که سراغشون رو میگیره
دوسشون داره
نه کارشون...
کاش ! من همسایه ی ضربان قلبت بودم
تا با هر بار زدن ،حس زنده بودن را از سر بگیرم.....
حجت اله حبیبی
کاش
وقتی کسی میرفت همه ی خاطراتش را با خود میبرد
عطرش را...
اسمش را...
خنده هایش را...
چشم هایش را....
امان از جامانده هایی که آدم را میسوزاند
✁کاش هَنوزم مثل بَچگیامون تَنها تَلخی زندگیمون شِربَت سرَما خوردِگی بود✁
کاش خدایا....
هر آنچه سهم ما نیست
در پیش پایمان نگذاری...
✍️سردار
کاش!
من و تو
زیر یک چتر ،می لرزیدیم
و من در آغوشت ، می گریستم
آغوشت ،مرا گرم می کرد
و اشکم تو را...
حجت اله حبیبی
چگونه بنویس م ات
همانندشاملو، آیدایش را
یا کافکا فلیسه ی چشم سیاهش
کاش از نامه های ننوشته
و شعرهای نخوانده
سراغی از من هم به مشامت می رسید
تا نه کاغذ قربانی
و نه قلم بی جان شود
کاش...
ڪاش
برفی ببارد
براین تاریڪی دل!
پروانه فرهی(پرر)
۱۴ دوصفر مهر ۴
ڪاش زندگی
هر ادمی ،از یڪ جا براش
تمام نمی شد
ڪاش!!
پروانه فرهی(پرر)
۹۹
کاش اتفاقی دور بودم
آخرین زنگ
آخرین نامه
آخرین نگاه
همان که مدت ها در ذهن میماند و
هیچگاه فراموش نمیشد
بی تو دلتنگ تر از برگ خزانم گل من
کاش از سر برسد فصل بهاری دیگر
نسرین حسینی
کاش خبر مرگِ بعدی، خبر مرگِ خودم باشه. به شخصه دیگه ظرفیت شنیدن این همه خبر بد رو ندارم.
آه،،،
ای سببِ دلتنگی های من
کاش، از قاب عکس
--بیرون می زدی!
-لیلا طیبی (رها)
کاش مرگ آغاز این پایان نبود
با دل تنگم کسی گریان نبود
شیرین علیایی
کاش خاطره ها بگویند….
غریبه ی امروز همان آشنای دیروز است…
نویسنده و روانشناس:خانم المیرا پناهی درین کبود
کاش ، ای کاشم نبودی ، نفسم بودی !؟
حجت اله حبیبی
کاش، بغلش ، باز بود تا به عشق بغلش کوچه را با سر بدوم حجت اله حبیبی
کاش، یک روز از خواب می پریدم و می گفتن ،خواب دیدی این زندگی را حجت اله حبیبی
کاش ، همیشه بغلی بود تا آدم های تنها به آن پناه می بردن حجت اله حبیبی
کاش ، برای بارون ، شانه هایت را داشتم
حجت اله حبیبی
کاش، جرئت داشتیم ، بگیم دوست دارم فقط همین حجت اله حبیبی
کاش، کنارم بودی تا یادم بره تمام غصه ها حجت اله حبیبی
کاش، یک شب ، به رخت چشم بدوزم تا صبح، و سحر چشم بپوشم ز همه ، غیر از تو حجت اله حبیبی
کاش ، آخرین پرده ی این بازی ها
رقصِ احساسِ تو و بارون بود. حجت اله حبیبی
کاش ، آدمی ، دَمی ، دور می شد تا قدر آدمی را بدانم. حجت اله حبیبی
کاش
پرنده بودم،
نه برای پرواز ،
برای ناز
وقتی
دستی بر شانه ام می کشی .
حجت اله حبیبی
کاش ،
بودی،
برگ های زرد و شر شر بارون
مرا
خواهد کشت .
حجت اله حبیبی
کاش
اشکی
از گوشه ی چشمی
بتکانیم .
حجت اله حبیبی