100 متن کوتاه خواب ۱۴۰۳ جدید 2024

هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی،

این شب صبح نمی شود........

وقتی دلتنگ باشی........

-بس که خمیازۀ فریاد کشیدم،
دیری‌ست ؛
خواب‌هایم همه کابوس،
همه فریادند…

تا شب همه شب خواب به چشمم بنشانم
تا پر شود از حسّ حضور تو ضمیرم
باید تو بگویی شبت آرام عزیزم
تا با نفس گرم تو آرام بگیرم

شبی شعری برایت نوشتم
در شعرم برف باریدن گرفت
و من بر بالین شعرم
به خواب رفتم

سحرگاهان که چشم گشودم
هم برف به تمامی آب شده بود
هم شعر را به تمامی آب برده بود

:

ساده ترین و همگانی ترین آسایش
همان خواب است

خواب نمیبرد مرا
کرده دلم بهانه ات

هر طرفی نظر کنم
مانده به جا نشانه ات

می‌تراود مهتاب

می‌درخشد شبتاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته‌ی چند

خواب در چشم ترم می‌شکند

چه خوب بود که آدمی می توانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد.

همه تو ی خواب ناز و منم به فکر چشمای ناز اون...

من که از یاد تو بی خوابم عزیز . نوش جانت خواب راحت! شب بخیر...

یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند
خواب و بیداری و رویای مرا سبز کند
و به یمن نفس سبز و اهورایی عشق
از سرا تا به ثریای مرا سبز کند

بگو به خواب که امشب میا به دیده ی من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت

بمان
که برگ خانه ام را به خواب داده ای
فندق بهارم را به باد
و رنگ چشمانم را به آب

میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟

از خواب چو بر خیزم
اول تو به یاد آیی

مجال خواب نمی باشدم
ز دست خیال

من فقط خسته بودم
خوابم برد
یکی آمد
یکی که خوب بلد بود خوابم را ببرد؛
ریخت توی کیسه وُ
با خودش برد

هنوز هم خسته ام
فقط خوابم نمی برد

شرمنده می کنی
گاهی در خواب
به من سر ممی زنی...

شب بخیر
غارتگر شب های بی مهتاب من
منتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من

خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى
عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند

کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب
شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد

️️️

من خواب های زنی هستم
که بر طاقچه می تابد

خواب‌ هایم بوی تن تو را
می‌ دهد
نکند آن دورتر ها
نیمه شب در آغوشم می‌گیری..؟!

الکی قصه ببافم چه شود؟

تو که پیشم باشی

نه فقط خواب

که بیداری من

رنگ رؤیا دارد.

نه‌ خواب‌
نه‌ بیداری‌
دنیا‌
با انتطار و بی‌‌قراری‌
زیباست‌

پلکم نمى آید به هم یک دم که شاید در زنى
لعنت به آن دزدى که از چشمان من خوابم ربود

قول داد که

امشب

به خوابم می آید

حالااز شوقِ اینکه قرار است

در رویا ببوسمش

خوابم نمی برد...

حتی خوابتم قشنگه...

صُبح ها دیر تر از مَن
از خواب بیدار شو
تو نمی دانی !
تماشای تو در جلد خواب
چه می کند با حالِ پریشانم

️️️

تمام ترسم از این است که یک شب بخواهی به خوابم بیایی و من همچنان به یادت نشسته باشم ....!

بعضى ها در خواب مى بینند
که موفق شده اند ...
اما بعضى ها نمى خوابند
تا بتوانند موفق شوند...

دیدن گل انار در خواب شادی و ازدواج است. اگر در غیر فصل باشد، نفعی ندارد. اگر ببیند که گلنار از درخت بگسست، دلیل که از عروس جدا شود.

کوتاه ترین قصه ی شب را
به من بگو ...
با یک شب بخیر از زبان تو
میشودخدارا هم درخواب دید...

همه خوابند..
مرا در همه شب بیداریست

شب ها چشمم را نه،
یادت را می بندم،
و به خواب نه،
به تو خواهم رفت...


️️️

امشب موقع خواب،بشمار...
تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که
بر لب دوستانت نشاندی ...
بشمار،تعداد اشک هایی که
از سر شوق و غم ریختی ...
فصل زردی بود،تو چقدر سبز بودی؟!

من هنوز گاهی
یواشکی خوابِ تو را می بینم
یواشکی نگاهت می کنم
صدایت می کنم
بینِ خودمان باشد
اما من هنوز تو را
یواشکی دوست دارم...

کاش یوسف در کنارم بود و می گفت
که تعبیر کدامین خواب من دیدار با توست

توخواب یا رویا :بپری بغلش بوسش کنی
هیچوقت بهش نمیرسیم

اَگِه خواب نبود خِیلیا بِ آرِزوهاشُون نمی رِسیدَن

شده دلتنگ کسی باشی و از شدت حزن
گریه بر شانه‌ی بالش کنی و خواب شوی؟

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت

آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود

و خواب
کابوسی که هر شب
می گیرد از من
چشمان تو را

‌خواب اگر نبود ،
چقدر آدم ها دق می کردند !
همان هایی ک به عشق دیدار کسی ،
چشم هایشان را می بندند ...

دزدی در خانه فقیری می‌جُست ؛
فقیر از خواب بیدار شد و گفت : ای مرد ! آنچه تو در تاریکی می‌جویی ، ما در روزِ روشن می‌جوییم و نمی‌یابیم ...!

بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!

I love sleep.
You forget about pain,problems, stress,everything for a while.

من خواب رو دوست دارم.
براى یه مدت درد، مشکلات، استرس
و همه چیز رو فراموش میکنى.

کوتاه ترین قصه ی شب را
به من بگو با یک شب بخیر
از زبان تو میشود خدا را
هم در خواب دید...


️️️

سری ز خواب بر آور
که صبح روشن شد

دیدنت را دوست دارم ،،
سرِ صبح ، ظهر ، غروب
در خواب ، همیشه ، هرجا
هر جا که بتوان تو را دید ،،،
صدا کرد ، بغل کرد و بوسید
من دیدنت را
دیوانه وار دوست دارم ....

دنیا!!!
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی هاروگرفتنی
دادنی هاروندادی
حسرت هاراکاشتی
زخم هایت را زدی
دیگربس است چون دیگرچیزی نمانده بگذاربخوابم
محتاج یک خواب بی بیداریم...

روز تولد تو، روز نگاه باران / بر شوره‌زار تشنه، بر این دل بیابان
روز تولد تو، گویی پر از خیال است / یاس و کبوتر و باد، در حیرت تو خواب است
تولدت مبارک دوست اسفندماهی من

درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست
هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است

چقدر من
دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشه‌ی هر جا،
هر جایی که بتوان تو را دید،
صدا کرد و از انعکاس نامت کیف کرد
چه ‌قدر من دیدن تو را دوست دارم...

همونجوری که چشم بسته همیشه خواب نیست لبی هم که میخنده همیشه شادنیست

شب ڪه ماه نمی خواهد،
ستاره نمی خواهد،
خواب نمی خواهد،
شب، تنها یک تو می خواهد،
بوسه بوسه فقط،️
در آغوش این من و تمام.

ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشت
بیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را

باز هم محو تماشا شده ام
سروپا خیره ب ه رویِ مهتاب
شاید اینبار تو را من دیدم...
شاید از دور
شاید در خواب !!

ببار ای آسمان امشب که قلبم باز بی تاب است...
نه روز آرامشی در دل نه شب در چشم من خواب است

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنجه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود

غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد

خواب در بستر چشمانِ تو دیدن دارد...

حتی در مورد خواب نیز، میزان بیش از اندازۀ آن مضر است.

از شوق دیدنت
بی خواب می شوم
تو اما
همه ی قرارهایت را
در خواب هایم می گذاری...!

مثل تن خسته ای که خواب می خواهد
آنقدر خسته است، جانم
که مرگ می خواهم....

من خواب می دیدم که بیدار هستم، تا اینکه بیدار شدم و فهمیدم که خواب هستم.

هر چند نمی دانم
خواب هایت را با که شریک می شوی
اما هنوز
شریک تمام بیخوابی های من تویی …

خبر از آفتاب واصل شد
خواب بودیم و عشق نازل شد
پهن شد خنده ای به روی جهان
تو...رسیدی و... قصه کامل شد.

خواب بهترین مدیتیشن است.

مرا،خوابی احتیاج است
که تعبیر کند آمدنت را
.

شجاع بودن یعنی بیدار شدن از خواب
در مواجهه با روزی که ترجیح می دهید
از خواب بیدار نشوید

در چنین شب های بی فریاد رس
روز خوش در خواب باید دید و بس

من ادامه ی بیداری توام
یا
تو ادامه ی خواب من؟

از خواب من گذشته ای
به آرامیِ قویی
در دریاچه ی پاییزی

هر شب خواب می بینم
ستاره ها دورتر
زمین ناموزون
سکوت مطلق
آهسته
دست می کشم بر خیالم
شکر خدا
تُو هنوز از فکرم
نرفته ای.

بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه
در خوابی
خیالی
جایی...

یک دلِ سیر
هم را ببینیم

دیگر از خواب هم کاری ساخته نیست,
نه مرا میبرد,
نه تو را می آورد,
تشدید میگذارد روی دلتنگی ها
و من
عاجزانه تا صبح,
دخیل میبندم به ضریح آسمان!
شاید با سپیده,
تو هم برسی...!

بال و پَر نداشته ام اما
تا دِلت بخواهد،
پریده ام
نیمه شب،
از خواب....

به وقت ِشب
آرام باش
من ستاره ها را
میشمارم
خوابت که برد
تا صبح
سیر نگاهت میکنم...

می رفتیم اگر
از این خواب
به خوابی دیگر .
بهتر بود از این
بیداری عذاب آور

قصّه ها که تمام می شوند آدم ها به کجا می روند؟چون غم آید به میان؛ خواب کجاست ؟

خوابت را به هم نمی زنم
بوسه ای روی گونه ات می گذارم و
بوسه ای از گونه ات برمی دارم
آنچنان آرام خوابیده ای
که دلم نمی آید رفتنت را شیون کنم

شب بیداری های من
همه از سر دلتنگی نیست
راستش را بخواهی
می ترسم معجزه بیاید
تو را بیاورد
و من خواب باشم...

خواب فَقَط خواب نیست، یِ فَرارِه

خواب دیدم از آسمان انار می بارد
سرنوشت دانه ها اما
یکسان نیست
برف در سکوت مینشیند
انار در خون ...
ما که دانه های دلمان پیدا بود

جهان آلوده خواب است !!
(سهراب سپهری)

هر شب
خواب کسی را می بینم
که نیست..
و هربار با گریه از تو می پَرَم...

دلم
هر شب مسافرى
به سوی توست
تا بین دستانت به خواب برود...!!

گاهی خوابت را می بینم ...
بی صدا ، بی تصویر
مثلِ ماهی در آب های تاریک
که لب می زند و معلوم نیست
حباب ها کلمه اند
یا بوسه هایی از دلتنگی ...

خانه ی خاطراتت متروکه شد
ولی گهگاهی زلزله ی خواب هایت گردوخاکی به پا می کند که جاذبه را هم شکست می دهد
شیوا احمدی الف

کوتاه ترین قصه ی شب را
به من بگو ...
با یک شب بخیر از زبان تو
میشود خدا را هم درخواب دید...

هیچ وقت فراموش نکردم
اون رویدادی رو که گفتن بخواب
بزرگ میشی یادت میره
پس بخواب

شب هر دو می بافیم تو مو و من خیالت ،
هر دو غرقیم تو در خواب و من در هوایت ،

هر دو لبریزیم تو از غرور و من از غمت
هر دو میمیریم تو برایش و من برایت

ارس آرامی

خواب دیدم
تو را به من
مرا به تو می رساند
یک روز برفی
.
چه رویای سردی ..
.
گرم بپوش
خیالم زمستانی ست

کجا سفر کرده ای
که در خواب هم نمیبینمت ؟

شب
بهشتِ خابا دینمه
صوب
سورخِ سئب ِ عطرا
دهمه

برگردان:

شب
خواب بهشت می بینم
صبح
عطر سیب سرخ
می دهم

شاید یک روز مادر بیدارمان کند،
دست بکشد روی صورت از اشک خیس مان،
لیوانی آب به دستمان بدهد،
و با لبخند بگوید:
بیدارشو، خواب بد دیده ای، چیزی نیست، من اینجام...

ارس آرامی

کفتر نامه بر و پا پَر و چاهی آمد ...
وعده دادم به دلم اینکه تو خواهی آمد

وعده دادم که به مهمانی من می آیی ...
گرچه خوابت به سرم سرزده گاهی آمد

..
بهزاد غدیری

اگر خواب نبود چقدر آدم ها دق می کردند؛
همان هایی که به شوق آرزویی یا دیدار کسی
چشم هایشان را می بندند...

گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خوابها کم است