100 متن کوتاه آسمان ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره آسمان
100 متن کوتاه آسمان ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن آسمان برای اینستاگرام و بیو واتساپ
آسمان تویی...
و باران گریه ی ابرهایست که دستشان به تو نمیرسد...
دریغ از اینکه تو آسمان هستی...
و همیشه آنها را در آغوش گرفته ایی...
رشک با فهم به از اشک بی فهم...

تو که: شعر شررباری سراپا،
پر از حسّی؛ صفا داری سراپا؛
برای وسعت یک آسمان عشق،
شکوهِ مِهررخساری سراپا!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

این بهارِ ناب، چون شعرِ تَر است
مثل یک دیدارِ تازه، نوبر است
آسمان، آیینه کاری می شود
در زمین، آیینه، جاری می شود
.
می شود با خطّی از باران نوشت:
بهترین ماهِ جهان، اردیبهشت...

هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟

در این کُلبه در این مَعبد در این مسجد در این خانه در این ویرانه آتش گرفته به دنبال چه میگردی؛ سر بر آسمان افکن خدایت را تو میبینی
Maryam bayani

دیگر حسرت دیدن پرواز هیچ پرنده ایی را نمیخورم...
از آن روزی که قفس چشمانت آسمانم شده.

گاهی اوقات فقط به آسمان نگاه می کنم و میگویم خدایا میدونم که کار تو بود ممنونم!

صبحها وقتی خورشید در میآید متولد بشویم
هیجانها را پرواز دهیم ...
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم ...
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت
پُر و خالی بکنیم

آسمان که دلش می گیرد،
--ابری می شود
نمی دانم
چرا من،
هوای گریه دارم!
لیلا طیبی (رها)

باران که می بارد دلم برایت تنگت تر می شود...
راه می افتم،
بدون چتر،
من بغض می کنم،
آسمان گریه می کند !

من می روم
و کلیدِ این خانه ی دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت.
دلتنگ که شدی
آمدی نبودم
نگرد!
باران،
هرگز شبیهِ آنچه بود
به آسمان بر نمی گردد...

از آسمان
چشم پوشیدیم،
پرواز را
فراموش کردیم
و در کنج قفس
به روی خود نیاوردیم
پرنده شدن\r
آخرین رسالت مان بود.

قلبم بوی تو را میده...
با هر تپش〰️〰️〰️
تو را به اقصی نقاط وجودم میبره
این آسمان متعلق به توست
پرواز کن‼
در این آسمان به سانِ جاری شدن خون در رگ هایم

آخر شب که می شود نگاهی به دل آسمان می اندازم تنها کسی که در کنارم می ماند سکوت است دلم میگیرد و بغض راه نفسم را می بندد چاره ای ندارم جز ریختن اشک هایی همچون خون.

پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کند
به ماه نمی رسد...
بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان همیشه باز است
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست...
.

هنرمند منبعی از احساساتی است که از هر جایی دریافت می شود: از آسمان، از زمین، از یک تکه کاغذ، از یک جسم متحرک، از یک تار عنکبوت.

آسمان، چشمانت
گریه هایت باران
گونه هایت چو افق وقت طلوع
به شب خانه ی من آوردی
روز را با قدمت

از آسمان
چشم پوشیدیم،
پرواز را
فراموش کردیم
و در کنج قفس
به روی خود نیاوردیم
پرنده شدن
آخرین رسالت مان بود.

آسمان خودرا ببین......
چقدر پریشانه .....
پس هوای آسمان ....
خودرا داشته باش.. ..
زندگی کوتاهه....
آسمان دلت را حیف نکن..........

و بگو با لوح ساده ات چه کردند که بد بودن را
برگزیدی ؟!
شاید روزی ،تاریکی را از آسمان وجودت دزدیدم........

نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خندهات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.
کسی که بهشت را در زمین نیافته است،
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت.
خانه خدا نزدیک ماست،
و تنها اثاث آن عشق است...

من در هرلحظه از شبانه روز
انتظار ضمیری را می کشم
که از آن من نیست ،..
و قطعا در این لحظه
که درمی یابی جز او کسی را نداری،
آسمان بی رنگ تر از همیشه جلوه می کند.

غمگینم همانند خورشیدی که در پایان روز از ناامیدی ندیدن عشق دیرینه اش آسمان را به خون می کشد :)
یلدا حقوردی

بعد از تو
زمین ب چرخشش ادامه داد
آسمان ب شب و روزش
فصل ها ب تغییرشان
اما حال من همانگونه ساکن
در سیاهی شب و
در سرمای زمستان باقی ماند!-

خدایا
هر شب به آسمان نگاه می کنم
و می اندیشم
در این آرامش شب
چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند
خدایا تو آرام دلشان باش...
.

وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم...
وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند،
تازه فهمیدم
غم من چقدر کوچک است
و غم آسمان چقدر بزرگ...

You arent just a star to me
You are my whole sky
تو برای من فقط یه ستاره نیستی
تو تموم آسمان منی
️️️

روزش مهم نیست
همه چیز به خنده ى
اول صبحت بستگى دارد
کافیست بخندى
تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم
امتحان کن

به هواخواهی این پاییز
من دم به هر ساعت
لب پنحره را می بوسم
آسمان هم ابری
هوایش دلگیر است
هر دو پی گمشده هایمان
کوچه به کوچه می گردیم
او سر شاخه هایش
من چشمانم خیس است.

از آسمان من ترس می بارد
چکه های نازک تردید
کوررنگی ام وبالی شد
آسمان مگر آبی ست؟

دلگیرى جمعه را باید از پنجره زندگى بیرون انداخت و با یک فنجان آرامش و لبخند به آسمان نگاه کرد ، تا یادت نرود که همیشه تا چشم کار میکند خدا حواسش به تمام ثانیه هاى زندگیت است.

آسمان را ببین!
با آنکه همه جهان ،در آغوشش هستند برایشان اشک می ریزد.
آسمان اشک میریزد ؛
تا گلی دوباره متولد شود
تا درختی،شکوفه دهد
تا انسانها با دلی غمگین،زیر باران قدم بزنند

آسمان چشم هایم
پوشیده از ابر دلتنگی است
بغض میان گلویم نشسته
و غباری غم زده
قلب مسکینم را احاطه می کند
دلتنگ بارانم
در غروب جمعه
وقتی که
لحظه های بی تو بودن
تکرار می شوند
مجید رفیع زاد

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم،
ببینیم آسمان ِ «هرکجا» آیا همین رنگ است؟

آسمان آبی نیست قاصدک از غم و تاریکی خبر می آرد/ گوش داریدزمستان آمد موسم سردی و هنگامه ی بوران آمد آرزوها همه در خاک/فرو خفته و یخ می بندد...و جهانی که به من و به احساس و گل و غزل می خندد.

جشن میلادت را به پرواز می روم
دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها
آسمانی که نه برای من
نه برای تو
که تنها برای “ما” آبیست …
تولدت مبارک عزیزم

برای نگریستن به آسمان وقت بگذار
در ابرها تصاویری پیدا کن
به صدای وزیدن باد گوش فرا بده
آب سرد را لمس کن
با گام های آهسته و محتاط راه برو
زندگى را لمس کن ...

آرزو کردنت که مَحال نیست،
امشب آرزوی داشتن تُو
را به آسمان میفرستم
شاید برآورده شود ....
خدا را چه دیدی؟...

حس دوست داشتن که می پیچد
در وجودم ،
دوست دارم
آسمان را در آغوش بگیرم ...
دوست دارم
دنیا را برقصانم ...
نه !
دوست دارم در گوشت زمزمه کنم
دوستت دارم
️️️

خورشید هر روز
طلوع میکند
در کشاکشِ ابر و آفتاب...
اما تو در هر
حالتی از آسمان
گرم می تابی...
داغ می نوازی...
و پر نور میکنی
دنیای من را....

دنیای من باوجودتو...
بهترازاین نمیشود ....
وقتی که برایم لبخند میزنی ....
انگارکه درآسمان پرمیکشم ..
و از زمین جدامیشوم
لبخندت چقدر زیباست .️
️️️

دلِ دنیا، دلِ من بود، کبابش کردند
آسمان، منزلِ من بود، خرابش کردند
«زندگی کردنِ من، مُردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردند»

قلب افسرده ام را به تو می سپارم
تا ابر تیره ی حزن را از آسمان زندگی ام
کنار بزنی
نغمه ی امید سر دهی
و شمع حیاتم را
با آتش عشق
فروغی تازه بخشی...

من روحی مرده
در جسمی سرگردان
قبرم آسمان
فاتحه ام
آواز دم غروب گنجشکان
پنجشنبه هایم وقت سحر
بغض مادرم
گردوی خرما پیج
نوشته هایم حمدو سوره
دلتنگی هایم بغض تو شیشه

زن موسیقی ست...
نُت به نُت عشق...
سمفونی آرامی که
همه ی تو را می بَرد ...
تا مرز بوسه و آغوش...
جایی که با هر دوستت دارم...
مست می شوی...
رها...
میان زمین و آسمان ها...

بند قنداق تو
همان روزه ی شب هفتم بود
و یک مشت خون
که به آسمان پاشید
باران متولد شد
چقدر امشب گلوی تاریخ درد می کند

آسمان به این زیبایی را نگاه کن !
یک تو کم دارد
یک من !
حال
چشمت را ببند و بی هَراس نزدیکم شو
و دستت را به من بده
تا
چون دوپرنده ی مهاجر و عاشق ،
بال بگشاییم و
به اوجِ
دلدادگی !

و سوگند به تقدسِ نامت،
که فراموش کردنِ تو برایِ من؛
مثلِ پاک شدنِ خورشید است
از حافظه یِ آسمان.

پاییز با برگ هایش
آسمان با بارانش
و شب با غم هایش
نبودنت را به رخم میکشند
میبینی؟
اینجا فقط من به دنبال تو نیستم!

جاده ها
گِره زده اند پامان به زمین
آسِمان را بی راهه می دانند...!
حادیسام درویشی

آه ای باران
ای خسته از ابر و آسمان
برای که می باری
برای من تنها؟
یا از دست آسمان گله داری
که سقوط میکنی؟
خودکشی میکنی؟

آسمان پیر شده است
و این ستاره های دنباله دار
که از دل شب میگذرند
تنها مشتی آرزوی سوخته
به دنبال میکشند.

ماه را دوخت به لبهایم
مرا دوخت به آسمان!
سرم ،
روی شانه ات که نباشد
وصله ی تمام غم هاست...
[ماه منم
از تنهایی!]

ستارهٔ خیالت را آویز کرده ام به آسمان نبودنت ...
و شب به شب خیره به آسمان پیک خاطراتت را می نوشم ...
شاید که این بار طالع تو را وعده ...✩
یلدا حقوردی

برای آسمانی آبی، ابر کافی ست!
و برایِ زمینی برف گرفته، یک هم گام تا بی نهایت!
اما برای من، تو تمامِ این زیبایی هارا دارایی،
حتی اگر آسمان کِدر باشد و زمین عاری از برف!
نسرین هداوندی

برف می شود رمزِ عشقِ ما،
و کسی نمیداند ردپایمان، روی جاده ای سفید نیست!
مسیر ما پروازست و بلندی
آسمان است و ابر
سفیدی ست و آرامش
و اشتیاق است و تعلق....

می رسم باز من به گوشمال سکوت
مثل بانگی که از فراز حنجره هاست
گفته باشم ؛ کسی نمی رهد هرگز
آسمانش اگر بقدر پنجره هاست ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
