100 متن کوتاه خاطره ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن خاطره برای اینستاگرام و بیو واتساپ
کجا باید برم یه دنیا خاطره ات تو رو یادم نیاره / کجا باید برم که یک شب فکر تو من و راحت بذاره...
برایش مثل لباسی شده ام
که خاطره های زیادی از آن دارد
اما دیگر اندازه اش نیست
نه دلش می آید دورم بیاندازد
نه میتواند بپوشدم...
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شده
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
یِک خاطره داریم و
یک خَروار شب؛
که هِی تکرار می شود؛
و حافظهای که
هِی از تو پُر می شود؛
و جانی که
هی به لَب می رسد
اما دَر نمی رود...
آه می کشد /آسمان/آه.../اشک/جاده را/می بلعد/چقدر خاطره/زیرِ خاک ِاین سالهای به خون نشسته خفته است/دریا/جزغاله می شود/از روزهای زخمی.
دستِ تنهاییات را به سوی هیچکس دراز نکن ، تا منت هیچ خاطرهی اشتباهی بر سر بی کسیات نباشد ...
باور کن چیزی به نامِ رنجِ عظیم ، تاسفِ عظیم ، خاطره یِ عظیم و .. وجود ندارد. همه چیز فراموش می شود ، حتی یک عشقِ بزرگ. این همان چیزی است که زندگی را تاسف بار و در عینِ حال شگفت انگیز کرده است
یجوری توی رویاهاتون زندگی نکنین اگه یه روزی قصد برگشتن به زندگی واقعی رو داشتین چیزی جز یه مشت خاطره از اینور اونور براتون نمونده باشه
گرچه این فاصله ها، خاطره ها را نو کرد
روز و شب یاد " تو " را در بغلم می گیرم
بی رحمانه،ناگزیر
باور کرده ام
تو دیگر اینجا نیستی
حالا از خاطره ی عزیز دست هایت
در دست های بلاتکلیفم
چیزی نمانده است
جز
شیشه ای بی عطر
و عطری بی شیشه.
زمان آدمها را دگرگون می کند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه می دارد.هیچ چیزی دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست!
این روز ها
شبیه عطسه ای شده ام
که می خواهی بیاید و نمی آید
شبیه خاطره ای دور
و تو آنقدر بزرگی
که با اتفاق های کوچک غریبه ای
دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم
به یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم ...
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم
بعضی خاطره ها.....
پیچک وار دورِ گلویِ زندگی
می پیچند
آنچنان که گاهی در خلوتت
جایِ اشک باید
کمی خون بالا بیاوری
تا آرام شوی....
امروز یکی شبیه تو را دیدم ،
رفتم به روزهای رفته ،
پیر شدم لحظه ای
از خاطره
آریا ابراهیمی
برقص پیش از آنکه پروانه ها
خاطره گل های پیراهنت را
برای شکوفه های پلاسیده تعریف کنند
و حریر نازکِ دامنت را
دست های زبرِ زندگی نخ کش کند
یلدا شب پیوند دل و خاطره است
دیدار من و برف لب پنجره است
یلدا شب هندوانه و فال و غزل
کار دل من بی تو ولی یکسره است . . .
صبح است و دلم به مهر باور دارد
آبان که گذشت دل به آذر دارد
پاییز برای من شده این تعبیر:
"فصلی که فقط خاطره در سر دارد"
خاطره ی خوبِ کسی شو...
حتی اگر قرار بر همیشه ماندن نیست،
آنی شو که وقتی در ذهنش آمدی،
چشمانش تو را لو بدهند...
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود...
عادتی که باور شود...
باوری که خاطر شود...
و خاطره ای که درد شود...
دلم یه استرس شیرین میخاد
مثل استرس هربار دیدنش
تند تند زدن قلبم
انگار میخاست از سینم جدا بشه و به دلدارش برسه
گوششو می زاشت رو قلبم بهش می گفت اروم باش من اینجام دل من
نه عکس هایت خاطره شد،
نه حرف هایت!
اما ،،،
\بوی عِطرت\
همیشه با من ست!
عطر تن پوش تو را خوب بخاطر دارم
بوی پیراهن تو قاتل ایمان من است...
«بهزاد غدیری»
واسه کسی که عاشقه
مرگه پایان رابطه
خاطره اونومیکشه
خاطره مثل قاتله
عاشق نمیتونه عشق واحساسش سرکوب کنه حال خرابش تنهامعشوق میتونه خوب کنه
اثر انگشت آب
روی پلک مهتاب
یک نفر می گوید
یاد ما را دریاب
پارسال این موقع فکر میکردم خوشبختی در آینده ست اما حالا چه تلخ می فهمم خوشبختی روزای خوشی بود که با تو گذشت و خاطره شد 🖤
من تو رو قرمز دوست دارم .
مثل همون سرسره ی توی پارک که باهاش خاطره دارم.
مثل سس روی پیتزام
مثل حس سرزندگی
عاشقتم دلبر قرمز !
دوستدار تو: قرمزِ جان!
همونطوری که به کنارهم بودن با کسی عادت می کنی!
به رفتنشم عادت می کنی!
ولی برای همیشه یه زخمی گوشه ی دلت می مونه،
یه خاطره!
یه خاطره که نمی تونی فراموشش کنی...
سوزانا تامارو:
خاطره، چیز عجیبی ست
گاه مثل شعبده باز از کلاه
عکس هایی فوری را
بیرون می کشدکه خیال
می کردی تا ابد
فراموش شان کرده ای...
گفتم چو جان میدانمت
چون آب و نان میخواهمت
گفتی که یادم می رود
اما به خاطر دارمت !
رفتی ز پیش چشم و من ،
در دل نگه میدارمت !
...♡...
روزی خاطره ای میشوم
دور و پنهان
در گوشه ای از ذهن ها
که فقط با یادآوری اش
میتوان لبخند زد
ولی نه میتوان داشت،نه خواست،نه بوسید
آری همان روزی که دیر است
قدیم تر ها که پلک میزدم
زندگی میگذشت
اما حالا زندگی لابه لای پلک هایم گیر میکند
سپس قطره اشکی میشود مملو از خاطره و آرام چکه میکند
خاطرش در خاطرم ،خاطره هااا میسازد..
امان از این خاااطره ..
فاصله ها حریف خاطره هااا نمیشوند..
المیراپناهی-درین کبود
ذهن من
متشنج ترین جای جهان است
خاطراتت هر روز کودتا می کنند
آریا ابراهیمی
خداخودت به قلب عاشق من صبربده نذارکه خاطراتش قاتل یه مردبشه
در این داستان پر ماجرای زندگی
من به هیچکس بد نکردم
جز💔 دلم
خاطره ها
بیشتر از آنچه هستند، نیستند
ولی با آنها برایم
تو بیشتر از آنکه نیستی، هستی!
ببین خزان دلم را عجب تماشایی ست
به کوچه کوچه عشقم حدیث تنهایی ست
صدای خش خش پای کسی در اینجا هست
که رد خاطره هایش قشنگ و رویایی ست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
از تو خاطره ای با من است
که به بوی
گلاب و آویشن آغشته است
از تو خاطره ای با من است
که هر بار
طول این خیابان را کوتاه می کند